زبانحال حضرت عباس با سیدالشهدا علیهم السلام
ای سید مـظلـومان داد از غـم سـقـایی افتاده ز کف پرچم، وقت است که باز آیی فرق من و تو ای شاه از خاک بود تا ماه من نوکر زهـرایم، تو زادۀ زهـرایی بـا قـامت خـم زهـرا آمـد بـه بـرم امـا رخساره به کس ننمود، آن عصمت کبرایی من ساقی سرمـستم بی بالـم و بی دستم "دریاب ضعیفان را در وقت توانایی" از دست خزان فریاد سرو تو ز پا افتاد "شمشاد خرامان کن تا بـاغ بـیارایی" گفتی نزنم شمشیر بر شیر زدی زنجیر لطف آنچه تواندیشی حکم آنچه تو فرمایی مشتاق حبـیبم من مظلوم و غـریبم من یاد تو مرا مـونس "در گوشۀ تـنهایی" گر تشنه و بیآبـم از عـشق تو بیتـابم ده بـاده که بیتـابم در اوج شکـیـبـایی بین دیدۀ پر اشکم خالی ست کنون مشکم شـرمـنـدۀ طـفـلانـم با این دل دریـایی افـتاده گـل بستان در مرکـز نخـلستان هر دم به مشام آید عـطر گل بطحایی هر چند زمینگیرم با عشق تو میمیرم پروندهام امضا کن ای روح مسیحایی سرخ است ز خون رویم یا فاطمه میگویم این منظره خوش باشد این صحنه تماشایی بگـشود دلـم رازی با حـافـظ شیرازی آموخت "کلامی" را فـن سخن آرایی |